در شکل ظاهری بیشتر فیلم های فریدون جیرانی «تریلر» های پر تعلیقی هستند که معمولاً رد پایی از مشکلات حاد روانی، روابط درهم پیچیده جنسی، و عشق های جنون آسا و غیر واقعی در آنها دیده می شود. به عنوان نمونه در فیلم «قرمز» شخصیت اصلی فیلم مبتلا به بیماری پارانویا است و جیرانی به دلیل ریشه یابی این مسأله در دوران کودکی شخصیت اصلی فیلم توانسته ریشه یابی و نتیجه گیری درستی داشته باشد. این علاقه ورود به طرح مبحث بیماری های روانی تنها به این فیلم محدود نشده و جیرانی در یکی از بحث برانگیزترین و در عین حال ناکام ترین فیلم هایش یعنی «آب و آتش» پای خود را از این حدود بسیار فراتر نهاد و با ایجاد یک موقعیت غریب، ذهن تماشاگر را به سوی رفتارهای نابههنجار یکی از شخصیتهایش سوق داد. مردی زنی را که به شدت دوست دارد و با او زندگی میکند در اختیار دیگران قرار میدهد. در فیلم «شام آخر» نیز این رفتار روان پریشانه به چند شکل گوناگون و در میان زوج های گوناگون فیلم قابل مشاهده است، که البته به دلیل پرداخت خوب فیلمنامه و همچنین شخصیت پردازی های اصولی، فیلمی قابل باور از آب درآمده است. جیرانی در «من مادر هستم» سعی بر آن داشته تا به علاقه شخصی اش یعنی ساخت فیلمی در ژانر تریلر دست پیدا کند که البته طبق معمول در این امر موفق نشده است؛ چرا که به لحاظ نوع پرداخت و دستمایه قرار دادن موضوعی تلخ و رمانتیک، این فیلم بدل به یک ملودرام شده است.
از این نظر جیرانی شاید سرخورده ترین کارگردانی باشد که علیرغم همه تلاش هایش هیچگاه نتوانسته به آن چه که می خواهد دست پیدا کند و به غیر از «تریلر» ناموفق «پارک وی» دیگر هیچگاه موفق به ساخت فیلمی در ژانر «تریلر» نشده است اما اغلب ایرادات و اشکالات آثار پیشین جیرانی در جدیدترین فیلمش جایی ندارد و این کارگردان توانسته در اثر جدید خود با بهره گیری از تصویر و ذهنیت داستان آدم های ناملموس و روان پریشی را روایت کند که برای مخاطب جذاب است. جیرانی در کنار روایت دنیای گنگ آدم های بی ربط به جامعه، درباره منفعت طلبی و تنهایی آدم ها و مشکلاتی که این قبیل اتفاقات در زندگی افراد به وجود می آورد هشدار می دهد.
جیرانی در «خفه گی» ماجرای زن جوانی (پردیس احمدیه) را روایت می کند که برای فرار از دست همسر عصبی اش (نوید محمدزاده) خود را به دیوانگی می زند تا به بیمارستان روانی منتقل شود. در بیمارستان سرپرستاری به نام صحرا مشرقی (الناز شاکردوست) مراقبت از او را بر عهده می گیرد و زن جوان با وی درد دل کرده و راز اینکه از دست رفتارهای جنون آمیز همسرش و برای فرار از دست وی خود را به دیوانگی زده فاش می سازد و از سرپرستار که درگیر مشکلات مالی شدیدی در زندگی اش است می خواهد تا به او با این وعده که خانه ای برای سکونت وی در نظر می گیرد کمک کند؛ این درخواست اتفاقات بسیار پیچیده ای را در فیلمنامه رقم می زند و شخصیت های فیلم را وارد ماجراهایی می کند که خرده پیرنگ های متعدد به روایت بهتر این ماجراها برای مخاطب کمک می کنند.
گویا جیرانی در نگارش فیلمنامه این اثر نگاهی به ادبیات روسی نیز داشته چرا که شکل پیش روی داستان تاحدی یادآور رمان ها و نمایشنامه های بزرگانی چون: «داستایوفسکی»، «گورکی»، «چخوف» است؛ «خفه گی» در فضاسازی از فیلم های «الکساندر سوکوروف» به ویژه برخی آثار او نظیر «حلقه دوم» و «مادر و پسر» که اولین اثر در سه گانه معروف این فیلمساز شهیر است وام گرفته و جیرانی به این نکته دقت داشته تا مانند اغلب آثار این فیلمساز، فیلمبرداری فیلمش به گونه ای باشد که همه تصویرها مانند یک نقاشی زیبا و ساده به نظر برسند؛ مسعود سلامی نیز با فیلمبرداری درخشان خود کاملا در خدمت محتوا بوده و بر اساس تبعیت فیلمساز از سینمای روسیه قاب بندی های بی نظیری را از خود به یادگار گذاشته است.
البته ذکر این نکته ضروری است که روایت و داستان «خفه گی» به طور کلی با این فیلم ها تفاوت دارد و جیرانی اثر خود را بر اساس فرهنگی ناشناخته اما با دیدگاهی مستقل به تصویر کشیده است. همچنین «خفه گی» را می توان از منظر پیشروی در روند داستان و یا حتی نوع دیالوگ نویسی ها به فیلم بازگشت «آندری زویاگینتسف» نیز شبیه دانست؛ برگرفته از سینمای فیلمسازی که دیگر سایه کارگردانانی همچون آیزنشتاین و تارکوفسکی را بر سر خود نمی بیند و با مدرنیته همراه شده است! جیرانی در این فیلم دریچه ای تازه بر روی سینمای ایران گشوده؛ ترکیب خلاقیت، تجربه، هنر و صنعت در «خفه گی» دست در دست هم داده اند تا فیلمی متفاوت به سینمای ایران عرضه شود.
در «خفه گی» فرم آنقدر قوی است که بر محتوا غلبه دارد. به نوعی میزانسن، دکوپاژ و طراحی حرکات دوربین بر داستان و فیلمنامه غالب شده و فیلم را پیش می برد. استفاده صحیح جیرانی از میزانسن که البته در سینمای ایران استفاده درستی از آن نمی شود و به نوعی مهجور واقع شده است جای تحسین دارد. بدون شک «خفه گی» یکی از معدود فیلم هایی است که زبان اش زبان سینما است و زبان سینما چیزی نیست جز تصویر.
جیرانی با هوشمندی هر چه تمام تر به جز در مواردی نادر و خاص برای شخصیت های فیلم اش دیالوگ در نظر نگرفته و آنان را به حرافی وادار ننموده است. این فیلمساز با بهره گیری بی نظیر از این مهم ترین عناصر فیلم سازی به همگان ثابت نموده که مدیوم سینما را به خوبی می شناسد؛ دکوپاژ دقیق و منسجم جیرانی روی فیلمنامه اش نکته ای نیست که بتوان به سادگی از کنار آن گذشت. جیرانی با دکوپاژ حساب شده اش بهترین استفاده را از طبیعت سرد فیلم برده است که با القاء این سردی که به دلیل خط اصلی داستان است مخاطب را با خود همراه می سازد.
بازیگران فیلم نیز همگی با الهام گرفتن از اکثریت بازیگران سینمای روسیه بازی به شدت روان، بدون اغراق و احساسی را از خود در این اثر سینمایی به نمایش می گذارند. بیراه نیست اگر بگوییم الناز شاکردوست بهترین بازی اش را در این فیلم به نمایش گذاشته است. بازی درخشان شاکردوست در «خفه گی» این نکته مهم را یادآور می شود که سینمای ایران تاکنون از تمامی پتانسیل و ظرفیت های بازیگرانش به درستی بهره نگرفته و همیشه به مثابه یک عروسک به آن ها نگاه کرده است تا بتواند گیشه خود را تضمین کند!
شاکردوست در «خفه گی» همان مشرقی معروف فیلم های جیرانی است؛ او به عنوان سرپرستار تیمارستان در چند راهی غریبی می ماند و به دلیل مشکلات عدیده ای که در زندگی شخصی اش دارد از دختری معصوم که آرزوی داشتن زندگی ساده اما عاشقانه ای را داشته بدل به قاتل بی رحمی می شود که جز آینده روشن اقتصادی برای خودش دیگر هیچ کس و هیچ چیز را متصور نیست. جیرانی برای باورپذیرتر شدن این شخصیت از گریم نسبتا اغراق شده ای بهره گرفته و از نظر شخصیت پردازی نیز سعی کرده با نگاهی جامع به خصوص از منظر روانشناختی وی را از هرگونه ایراد و خطایی در ابتدا مصون و محفوظ بدارد در حالی که در ادامه فیلم رفتارهای معصومانه ای از این شخصیت نمی بینیم. جیرانی برای منطقی نشان دادن برخی احوالات این شخصیت به گذشته وی نقبی زده تا مخاطب با کاراکتر صحرا بیشتر آشنا شود و دگرگونی ناگهانی او را بپذیرد. به عنوان نمونه می توان به فوبیای این شخصیت از تاریکی اشاره کرد که نشأت گرفته از گذشته او است و با مطرح کردن این مسأله رفتارهای چندگانه این شخصیت منطقی تر به نظر می رسد چرا که گذشته تاریک این شخصیت می تواند عقده هایی در او به وجود آورده باشد که دست به هر کاری بزند.
همچنین نوید محمدزاده نیز یکی از کنترل شده ترین بازی های خود را در این اثر سینمایی به نمایش گذاشته اما در کل کاراکتر او همان روان پریشی است که پیش از این در اغلب آثارش شاهد بوده ایم؛ در این میان اما ماهایا پطروسیان پس از چند سال دوری از سینما با نقش مکمل خود برگی جدید از توانایی های ذاتی اش در هنر بازیگری را به نمایش گذاشته و بازی بسیار درخشانی را از خود ارائه داده است.
جیرانی در «خفه گی» استفاده بسیار درستی از شخصیت های فرعی و خرده پیرنگ ها داشته به نحوی که هیچ نقطه زائدی در این میان به ذهن مخاطب نمی رسد و تماشاگر با تلاش های فیلمساز برای باورپذیرتر شدن فضای فیلم احساس همدلی می کند. مهمانی ابتدای فیلم و جایی که سرپرستار تیمارستان قرار است به کمک دوست خود به ازدواج پیرمردی درآید و تلاش جیرانی برای استفاده صحیح از موتیف هایی نظیر بوی بدپا و یا سرفه های شدید پیرمرد باعث می شود تا مخاطب هرچه بیشتر با این سرپرستار تیمارستان که از ترشیده شدن و آینده اش هراس دارد احساس همذات پنداری کند. همین احساس همذات پنداری مخاطب است که در طول روایت داستان فیلم و در جایی که شخصیت آرام سرپرستار تصمیم به کشتن رقیب عشقی اش می گیرد برای تماشاگر ملموس و قابل درک باشد.
جیرانی تمام توان خود را به کار بسته تا مخاطب با دنیای درونی و ذهنی شخصیت های فیلمش ارتباط برقرار کند اما با این همه «خفه گی» ایرادهایی دارد که قابل اغماض نیست؛ شاید اگر همانند بی مکانی، بی زمانی هم در فیلم جیرانی نمود پیدا می کرد مخاطب می توانست ارتباط بیشتری با این فیلم برقرار کند؛ آنچه از فیلم بر می آید این است که فیلمساز در ابتدا مایل بوده مخاطبان خود را گمراه کند و به همین دلیل هم ضمن سیاه و سفید بودن، در اولین پلان های فیلم با نوع خاص چهره پردازی و طراحی صحنه سعی دارد تصویری از گذشته را به مخاطب بدهد اما ناخودآگاه با وجود آکسسوارهایی مانند گوشی موبایل، ذهنیت تماشای یک اثر مربوط به گذشته در ذهن مخاطب به هم می ریزد و اینجا است که مخاطب هرچه به دنبال منطقی برای سیاه و سفید بودن فیلم می گردد نکته قابل تأملی را پیدا نمی کند!
یکی دیگر از نقاط ضعف فیلم دوپارگی فیلمنامه است؛ «خفه گی» رسما دارای دو روایت است که به یکدیگر ارتباطی ندارند اما فیلمساز سعی داشته به دلیلی نامعلوم این دو وصله ناجور را به ضرب و زور به هم الصاق کند؛ مخاطب در این فیلم از یک سو با داستانی معمایی روبرو است که در ادامه ماجرا جنایتی را رقم خواهد زد و از سوی دیگر فیلم روایت گر مشکلات دختری است که از ترشیدگی و ازدواج نکردن و نداشتن سرپناه در هراس است؛ این اتفاق منجر به آن می شود که لحن فیلم برای مخاطب قابل ادراک نباشد و نتواند ارتباط خوبی را با این فیلم برقرار کند.
این دوپارگی و دو لحنی شدن فیلم به همراه حفره های انبوهی که در فیلمنامه وجود دارد باعث می شود تا سوألات زیادی در ذهن مخاطب به وجود بیاید که فیلمساز به هیچ یک از آن ها پاسخی نمی دهد! از جمله این سوأل که آیا «مسعود» (نوید محمدزاده) واقعاً عاشق همسر خود است یا صرفاً طبق ادعای همسرش، به دنبال ثروت خانوادگی اوست؟ و یا اینکه اگر مسعود به خیانت همسر اول خود ایمان دارد چرا بعد از شنیدن صدای ضبط شده او در موبایل نظرش نسبت به وی عوض می شود در حالی که همین حرف ها را قبل تر بارها و بارها شنیده است؟
در نهایت اینکه «خفه گی» فیلمی است که قطعا می توانست با کمی درایت بیشتر بسیار بهتر از این باشد اما باز هم وجود چنین فیلمی در زمانه ای که سینمای ایران در دام آثار «دومینو» مانندی که کاملا پشت سر هم قرار دارند و چه از منظر داستان و محتوا و چه از منظر ساختار به هم شبیه اند اتفاقی مبارک محسوب می شود؛ جیرانی تمام توان خود را به کار بسته تا در زمانه ای که اغلب فیلم ها با گرته برداری از یکدیگر ساخته می شوند برخی مولفه های ژانر کمتر شناخته شده «نوآر» را در سینمای ایران جلوه دهد و الحق هم به درستی از ویژگی های سینمایی این سبک خاص از جمله نورپردازی های پر کنترانست، خیابان های خلوت و برفی و بارانی و... استفاده کرده است.
نظرات